اعتصاب در شهرهاى کردستان
ناسيوناليسم چپ و تاکتيک توده اى
بخش دوم
با هيئت دائر دفتر سياسى

يک دنياى بهتر: در فراخوان به اعتصاب عمومى در شهرهاى کردستان در اطلاعيه ها و مطالب  بخشى از نيروهاى چپ ميبينيم که بازاريها مورد خطاب قرار گرفته اند و در گزارشات اعتصاب اساسا تاکيد روى بازار و عکس مغازه بسته شده است. چرا کمونيستها و چپها مثلا در تهران به بازار و بورژوازى فراخوان نميدهند اما در کردستان ميدهند؟ تفاوت چيست؟ آيا وجود ستم ملى و همينطور جنبش ناسيوناليستى در کردستان ميتواند توجيه چنين سياستى باشد؟

على جوادى: نه وجود ستم و مساله ملی در کردستان و نه به طریق اولی وجود جنبش ارتجاعی ناسیونالیستی در کردستان سیاست سازش طبقاتی و هم کاسه کردن کارگر و بورژوازی را توجیه میکند. بازار بخشی از بورژوازی تجاری و مالی در ایران است. در تهران اینطور است٬ در کردستان هم همینطور است. ما بورژوازی خودی و غیر خودی نداریم. بورژوازی ملی و مترقی نداریم٬ در هیچ کجای ایران نداریم. معمولا ناسیونالیستها اینطور توجیه میکنند که وجود مساله ملی در کردستان منافع مشترکی را به کارگر و بورژوازی محلی میدهد و نتیجه میگیرند در این مبارزه باید سیاست مشترک و واحدی را دنبال کرد. در این زمینه باید به چند نکته اشاره کرد.

١- مساله ملی در کردستان یک واقعیت انکار ناپذیر است. راه حل ما کمونیستهای کارگری هم در قبال آن روشن است. هر چه سریعتر باید به هرگونه ستم و تبعیض ملی بدون قید و شرط پایان داد. ما خواهان جامعه ای آزاد٬ برابر و مرفه برای همگان٬ مستقل از جنسیت٬ تابعیت٬ محل تولد و یا تعلق به "ملیت" و "قومیت" معینی هستیم. ما خواهان نابودی کامل و همه جانبه هر گونه تبعیضی هستیم. اما با توجه به سابقه دیرینه ستم ملی در کردستان که به یک مساله ملی ارتقا یافته است٬ لازم است که رفراندومی بر سرآینده کردستان صورت پذیرد. بدین منظور ما خواهان برگزاری رفراندومی در کردستان برای تعیین آینده جامعه کردستان هستیم. سئوال این رفراندوم از نقطه نظر ما جدایی و تشکیل کشور مستقل و یا اتحاد داوطلبانه در چهارچوب جامعه ای آزاد و برابر است که همگان در آن شهروندان متساوی الحقوق هستند. جامعه ای که در آن احدی مورد تبعیض قرار نخواهد داشت. در این رفراندوم تاکید ما بر اتحاد داوطلبانه در چهارچوب جامعه آزاد و برابر و مرفه است.

۲- اشتباه مهلکی خواهد بود اگر تصور شود که ناسیونالیسم و بورژوازی کرد خواهان رفع هرگونه تبعیض و ستم بر حسب "ملیت" در جامعه هستند. برعکس بورژوازی و ناسیونالیسم کرد خواهان حفظ ستم ملی و تمایز اجتماعی میان بخشهای مختلف جامعه اما در شکل وارونه آن است. تمام جوهر سیاسی فدرالیسم و قومپرستی حفظ تبعیض و این تمایزات ضد انسانی است. ناسیونالیسم خواهان حفظ تمایز و تفاوت میان بخشهای مختلف مردم در جامعه است. خواهان حفظ شکافهای ملی و قومی بمنظور بهره برداری و استثمار کارگر "خودی" است. خواهان سهم بری از قدرت سیاسی "محلی" است. خواهان سهیم شدن و یا بدست گیری انحصاری قدرت سیاسی در مناطق کرد نشین است. در جامعه مورد نظر ناسیونالیسم کرد٬ شهروندان آن مناطق به کرد و غیر کرد تقسیم خواهند شد. هویت ارتجاعی قومی بر پیشانی افراد الصاق خواهد شد. و این بار ستم علیه مردم به اصطلاح غیر کرد به نرم جامعه تبدیل خواهد شد. حفظ شکاف ملی یک رکن استراتژیک سیاست ناسیونالیسم کرد است. تنها جنبش کمونیسم کارگری خواهان پایان دادن به هرگونه ستم ملی و تبعیضی در جامعه است.

۳- هیچگونه وحدت منافعی میان کارگر و بورژوازی وجود ندارد. متحد کارگر در کردستان نه بورژوازی و سرمایه دار کرد بلکه کارگر سایر بخشهای جامعه است. هدف ناسیونالیسم در تراشیدن منافع مشترک، تلاشی برای به اسارت گرفتن کارگر در کردستان در اسارت بورژوازی کرد است. تاکتیک اتکاء به بخشهایی از بوروژازی و کارگر در کردستان یک سیاست ارتجاعی و راست است. کرنش بخشهایی از چپ در قبال ناسیونالیسم کرد است. این سیاست امتیاز دهی به بورژوازی و ناسیونالیسم در کردستان است. یک رکن توجیه این سیاست راست توسط نیروهای ناسیونالیسم چپ تاکید بر تمایز انکشاف طبقاتی در کردستان و بخشهای مختلف جامعه است. در این زمینه باید تاکید کرد که تفاوت انکشاف طبقاتی در بخشهای مختلف جامعه ایران و یا در جوامع مختلف از نقطه نظر ما کمونیستهای کارگری به اتخاذ سیاست متفاوتی در قبال بورژوازی منجر نمیشود. تضاد و تخاصم دو طبقه اصلی جامعه٬ کار و سرمایه٬ اساس کشمکشهای جاری در جامعه است. جامعه ایران یک جامعه سرمایه داری است. در تهران سرمایه داری است٬ در کردستان هم سرمایه داری است!

يک دنياى بهتر: آيا اصولا حزب اتحاد کمونيسم کارگرى و بطور کلى کمونيسم با اعتصاب عمومى معضلى دارد؟ اگر کمونيستها در راس يک حرکت سياسى باشند و بتوانند جامعه را به نشانه اعتراض به تعطيلى بکشانند و يا حتى يک اعتراض توده اى وسيع بکشانند ايرادى دارد؟ ملاحظات سياسى و عملى کدامند؟ واقعيات سياسى و صفبنديهاى سياسى واقعى جامعه ايران تا چه حد چنين امرى را ممکن و يا غير ممکن ميکند؟

آذر ماجدى:   خیر، حزب با اعتصاب عمومی، بطور کلی، مشکلی ندارد. ما تاکتیک اعتصاب عمومی اتخاذ شده توسط نیروهای چپ در کردستان را به دو دلیل مورد نقد قرار دادیم. ١- این جریانات، کارگر و بازاری را در کنار هم مورد خطاب قرار داده بودند؛ ۲-  از مردم خواسته بودند که کار را تعطیل کنند و بروند در خانه بنشینند. در مورد هر دو نکته توضیح میدهم.

ما بعنوان کمونیست، برای به تعطیل کشیدن جامعه به طبقه خودمان، به طبقه کارگر رجوع می کنیم، نه به بورژوازی یا بخشی از آن. مخاطب قرار دادن کارگر و بورژوازی در کنار هم معنایی بجز تلاش برای کمرنگ کردن اختلافات طبقاتی و اشاعه برادری طبقاتی نخواهد داشت. جریان چپی که فراخوانش را با "کارگران و بازاریان و کسبه عزیز" آغاز می کند، در بهترین حالت یک جریان پوپولیست است. این یک روش غیر کمونیستی و پوپولیستی است. ما به چنین روشی نقد داریم.

اگر کمونیسم، بدون متوسل شدن به این روش پوپولیستی و کمرنگ کردن اختلاف و تضاد طبقاتی، بتواند کل جامعه را به تعطیل و اعتراض به یک مساله معین بکشاند، نشان نفوذ و هژمونی جنبش کمونیستی در کل جامعه و باعث خوشحالی است. اما ما در این مورد با چنین پدیده ای روبرو نبودیم. در این مورد، فراخوان به دو طبقه متضاد در یک فراخوان، از یک نگرش ناسیونالیستی نشات گرفته است. نگرشی که کردستان را بعنوان یک موجودیت غیرطبقاتی در نظر می گیرد. بازاری و کسبه در "کردستان انقلابی" انقلابی تعریف می شوند. این دیدگاه پوپولیستی – ناسیونالیستی است که مورد نقد ما است. کردستان هم دارای طبقات است. این طبقات دارای منافع و اهداف متضاد هستند. خطاب قرار دادن آنها در یک فراخوان به اعتصاب عمومی، خواسته یا ناخواسته، حرکتی در جهت کمرنگ کردن و رفع این تضاد تعبیر خواهد شد. و چنین حرکتی لاجرم به حاکمیت بورژوازی منجر خواهد شد.

باید در نظر داشت که یک واقعیت سیاسی- اجتماعی جامعه ایران وجود نفرت وسیع و توده ای از رژیم اسلامی است که مرز طبقات را درمی نوردد. به این معنا که یک جنبش وسیع سرنگونی در جامعه وجود دارد که طبقات و گرایشات مختلف را در بر می گیرد. بطور مثال بورژوازی محافظه کار پرو غرب نیز در این جنبش شرکت دارد. اما این واقعیت به معنای دست شستن از یا چشم بستن به اختلافات طبقاتی نزد کمونیست ها نیست. برعکس، کمونیسم باید مداوما بکوشد تا صف بندی طبقاتی در جنبش سرنگونی تیز تر و متمایز تر شود. هر نوع اغتشاش در صفوف طبقاتی به ضرر طبقه کارگر و کمونیسم و به نفع بورژوازی و ارتجاع تمام خواهد شد. کمونیسم نه از طریق کمرنگ کردن اختلافات طبقاتی، بلکه از طریق ارائه مشخص و متمایز آلترتاتیو کارگری به جامعه و جلب و جذب توده ها به این آلترناتیو می تواند هژمونی سیاسی در کل جامعه کسب کند.  

وجود این جنبش وسیع سرنگونی برخی جریانات چپ را به یک گرایش "همه با هم" سوق می دهد. اینها دچار این توهم اند که این یک جنبش اعتراضی "همه با هم" است و باید به همین شکل هم به آن برخورد کرد. لذا تلاش شان در بهترین حالت در جهت رادیکالیزه کردن این جنبش "همه با هم" است و نه متمایز کردن صف کارگر و کمونیسم، صف رادیکالیسم، آزادیخواهی و برابری طبی. کمونیسم باید برای سازماندهی طبقه کارگر و انقلاب کارگری در این جنبش و در جامعه تلاش کند. باید بکوشد "نه" مردم به رژیم را تعمیق کند. رادیکالیسم و آزادیخواهی را تعمیق کند. بکوشد که در جنبش های اجتماعی مختلفی که در جامعه جریان دارد، آزادیخواهی و برابری طلبی کارگری-کمونیستی را رواج دهد و حاکم کند.

اما باید تاکید کنیم که این وظیفه، برخلاف تصور برخی، از طریق کمرنگ کردن اختلافات طبقاتی و زدودن اختلافات جنبش های اجتماعی مختلف، بدست نمی آید. اتفاقا با تیز و برجسته کردن اختلافات و تفاوت ها می توان به کمونیسم یک موقعیت هژمونیک در جامعه داد. هر تلاشی برای زدودن تفاوت ها یا کمرنگ کردن اختلافات طبقاتی و افقی، به قیمومت و حاکمیت دیدگاه و افق بورژوازی منجر می شود. معمولا در شرایط اختناق شدید و دیکتاتوری، میان مردم، علی العموم، یک تمایل به وحدت طبی ماورای طبقاتی و فراجنبشی شکل می گیرد. این مساله بعضا در مقاطع مهم و تعیین کننده جریانات کمونیستی را به دنبال خود می کشد. تسلیم به این وحدت طبی ماوراء طبقاتی نتیجه ای جز شکست کمونیسم و طبقه کارگر و آلترناتیو کارگری نخواهد داشت.

ما همواره کوشیده ایم که این اختلافات را بشکل برجسته در مقابل جامعه قرار دهیم. کوشیده ایم که تمام موانعی را که جنبش های ارتجاعی در مقابل مردم و مبارزه آنها علیه رژیم اسلامی و برای آزادی، برابری و رفاه قرار می دهند، کنار بزنیم. کوشیده ایم منافع واقعی کارگران، زحمتکشان و توده مردم را نشان دهیم. در پیگیری این سیاست و این اصل است که ما سیاست فراخوان دادن به بازاری و کارگر برای اعتصاب عمومی در کردستان را مورد نقد قرار دادیم. تلاش ما سازماندهی طبقه کارگر بعنوان رهبر انقلاب کارگری است.

در رابطه با نکته دوم، اعلام اعتصاب عمومی و نشستن در خانه، این یک روش و تاکتیک پاسیفیستی است. مردم در کنار هم و بشکل جمعی و متحد است که نیروی خود و ظرفیت های بیکران نیروی انقلابی خویش را درک می کنند و بر مبنای آن دست به عمل می زنند. فرستادن مردم در خلوت خانه هایشان تلاشی برای خلع سلاح کردن آنها است. در خلوت و به تنهایی روحیه مبارزاتی شکسته می شود. بعلاوه، رژیم اسلامی از مردم متحد، متشکل که در مقابلش قد برافراشته اند هراس دارد، نه از انسان هایی که به خانه رفته اند و خیابان ها را متروک گذاشته اند. سیاست درست، رادیکال و انقلابی فراخوان به اعتصاب و اعتراض است. باید از مردم خواسته می شد که کار و فعالیت اقتصادی – آموزشی را تعطیل کنند و در مقابل زندان ها یا بیدادگاه ها تجمع کنند و دست به اعتراض زنند. اتفاقا در این مورد خانواده های اعدام شدگان و برخی از مردم خود چنین تاکتیکی را طرح و اتخاذ کرده بودند. فراخوان اعتصاب عمومی و نشستن در خانه در این مومنتوم وقفه ایجاد می کند.
يک دنياى بهتر: در قبل و بعد از اعتصاب شاهد فرمولاسيونهائى مانند "جنبش انقلابى کردستان"٬ "کردستان انقلابى"٬ "مردم انقلابى کردستان"٬ "کردستان سنگر انقلاب ايران"٬ و يا قبلتر "چپ کرد" و غيره بوديم. اين شعارها بيانگر کدام ديدگاهها هستند و چه قرابتى با کمونيسم طبقه کارگر دارند؟ موضع جنبش کمونيستى کارگرى در قبال اين فرمولاسيونها چيست؟

سياوش دانشور: نقطه عزيمت همه اين فرمولاسيونها ناسيوناليستى است و در بهترين حالت بیانگر بقاى سلطه نگرش ناسيوناليستى بر جناح انقلابى و چپ جامعه کردستان است. اين جدلى تمام شده و بفرجام رسيده است که کردستان مانند هر گوشه کره خاکى جامعه اى سرمايه دارى است. جامعه اى که در آن بنا به تعريف جنبشهاى متخاصم طبقاتى با افق و منافع متمايز طبقاتى وجود دارند. جنبش ناسيوناليستى در کردستان يک واقعيت اجتماعى است که منافع طبقه بورژوازى کردستان را نمايندگى ميکند. همينطور که جنبش کمونيستى در کردستان يک واقعيت اجتماعى است که منافع و اهداف متمايز طبقه کارگر در کردستان را نمايندگى ميکند.

در دوره انقلاب ۵٧ و بدنبال سرکوب انقلاب٬ کردستان از جمله جاهائى بود که از دستاوردهاى انقلاب دفاع کرد و اين دفاع به همت چپ جامعه کردستان و نيروهاى انقلابى صورت گرفت. آندوره در متن ادبيات پوپوليستى و ناسيوناليستى ترم "کردستان انقلابى" مطرح شد. اين در حالى بود که در همان "کردستان انقلابى" حزب دمکرات ارتجاعى٬ نيروهاى مذهبى ارتجاعى از قبيل "مکتب قرآن" و جماعت مفتى زاده و انواع شيوخ و مرتجعين محلى٬ و جنبشهاى متحد خمينى و اسلام سياسى وجود داشتند و آگاهانه عليه چپ و انقلابيگرى دست به اسلحه بردند. کردستان مانند بقيه ايران پديده يکدستى نبود. تفاوتى اگر بود در اين بود که توده مردم مخالف جمهورى اسلامى در کردستان بيشتر از مناطق ديگر ايران بود. اما هيچوقت کردستان تماما زير نفوذ کمونيسم يا ناسيوناليسم نرفت. "مردم انقلابى کردستان" به طريق اولى عبارت نادرستى بود چون در کردستان "مردم انقلابى" در کنار "مردم ارتجاعى" وجود داشت. عبارت "کردستان سنگر انقلاب" اتفاقا به دفاع نيروى انقلابى در کردستان از دستاوردهاى انقلاب تکيه داشت و نه محدود شدنش به مسئله ملى. اما وقتى خود انقلاب شکست خورد و تمام شد و نيروهاى انقلابى و غير انقلابى در کردستان هم ناچار شدند پشت مرزها بيايند٬ ديگر استفاده از اين عبارت همان زمان موضوعيتش را از دست داد.

همينطور "جنبش انقلابى کردستان" سوالى بود که بعدتر برسر آن جنگ در گرفت. اولا با افول انقلاب ايران و شکست آن٬ کردستان جزو مناطقى بود که هنوز مقاومت در آن جريان داشت و تسليم ضد انقلاب اسلامى نشده بود. ثانيا همراه با اين موضوع يک عقب نشينى سياسى از دفاع از دستاوردهاى انقلاب به چهارچوبهاى مسئله ملى صورت گرفت. در صورتى که مسئله اوليه چپ در کردستان مسئله ملى نبود و به اعتبار انقلابيگرى وارد جدال با جمهورى اسلامى شده بود. رويدادهاى بعدى مانند يورش نظامى به کردستان٬ جنگهاى تحميل شده و سرکوب خونين مردم کردستان٬ به جنبشى شکل داد که آندروه در چهارچوب مسئله ملى "جنبش مقاومت خلق کرد" نام گرفت. اين عبارت بدنبال تشکيل حزب کمونيست ايران و حتى قبل آن به "جنبش انقلابى خلق کرد" تعديل يافت و بعدها هيچکدام از اينها با مضامين سياسى که معرف آنها بود بکار نرفت.

بحث ديگر برسر دو جنبش متمايز طبقاتى در جامعه کردستان بود که نمايندگان سياسى و حزبى خود را داشت و نه جنبشى واحد با گرايشات چپ و راست. حتى حزب دمکرات کردستان ايران برسر اينکه بايد کومه له آنرا بعنوان "نيروى انقلابى" و يک پاى "جنبش انقلابى خلق کرد" برسميت بشناسد- و کومه له آنزمان نميشناخت- دست به حمله نظامى زد و در جنگى که تحميل شد صدها نفر جان باختند. ميخواهم بگويم پشت اين عبارات بيجان تاريخى وجود دارد که با جان انسانها و آخرين فريادهاى زنده باد سوسياليسم رقم خورده است.

"کردستان انقلابى" و "مردم انقلابى کردستان" و غيره فرمولاسيونهاى چپ ناسيوناليست ايران بود که اساسا کمونيسم و طبقه کارگر و اردوى چپ در کردستان را برسميت نميشناخت٬ مخالف تشکيل حزب کمونيست بود و ماکزيمم نقشى که براى اردوى چپ در کردستان قائل بود دفاع از مسئله ملى بود. هر کسى به ادبيات چپ در آندوران در قبال رويدادهاى کردستان نگاه کند ميبيند که اين چپ بيشتر خود را متحد حزب دمکرات ميدانست تا متحد کومه له. چون کومه له در کردستان پاى تشکيل حزب کمونيست ايران همراه اتحاد مبارزان کمونيست رفته بود و نفس اين رويداد براى ناسيوناليسم کرد در منطقه و ناسيوناليسم چپ ايران رويدادى نامطلوب بود.

اما کمونيسم در کردستان همه اين مقاطع را با سربلندى پشت سر گذاشت. حزب دمکرات را حزب بورژوازى کرد ناميد و قلدرى نظامى اش را با قدرت جواب داد. کمونيسم در کردستان خود را از بقاياى ديدگاههاى ناسيوناليستى در قلمرو فکرى و سياسى و نظامى تکاند و مقابله با ناسيوناليسم را به يک وجه مبارزه روزمره خود تبديل کرد. در جامعه اى که جنبشى حى و حاضر و يک گرايش قوى ناسيوناليستى وجود دارد و مرتبا از تحرکات سياسى در منطقه تاثير ميپذيرد٬ ما به ازاى سياسى خود را در ادبيات و زبان چپ هم پيدا ميکرد. به همين دليل همواره عباراتى مانند "جنبش کردستان"٬ "مردم انقلابى کردستان"٬ "کردستان سنگر انقلاب"٬ "جنبش انقلابى مردم کردستان"٬ و غيره در تقابل با ديدگاه کمونيسم طبقه کارگر در کردستان قرار ميگرفت که بعنوان سخنگوى اردوى چپ جامعه و در تمايز با سنت و احزاب ناسيوناليسم کرد و بورژوازى کرد بميدان آمده بود.

تکرار مجدد اين فرمولاسيونها در دوره امروز٬ آگاهانه و ناآگاهانه٬ بيانگر کمرنگ شدن نقد کمونيستى به ناسيوناليسم و پيشروى ناسيوناليسم است. ناسيوناليسم را نميتوان با اطلاق يک کلمه انقلابى٬ "انقلابى" کرد. ناسيوناليسم تماما ارتجاعى است و بدترين سياست براى چپ در کردستان اينست که خود را در چپ ناسيوناليسم و جريانات قوم پرست ببيند و بشناسد. در چنين حالتى ابتکار عمل و هژمونى فکرى را دست بستر اصلى ناسيوناليسم ميدهد و خود به گروه فشار سياسى آن تبديل ميشود.

مواردى مانند "چپ کرد"٬ "روشنفکران کرد"٬ "فعالين سياسى کرد" و "جنبش خلق کرد" که افرادى مانند ايرج آذرين از آن استفاده کردند٬ تلاشى مشابه تلاش ناسيوناليسم چپ در دوره انقلاب ۵٧ است. تفاوت اينست در دوره امروز مکتب منحط پست مدرنيسم زبان گوياى ناسيوناليسم قومى و اصلاح طلبان حکومتى شده و کسانى که دل در گرو "جنبش اصلاحات بورژوائى" داشتند ناچارند ما به ازا اين ديدگاه را در کردستان تحت عنوان "چپ کرد" بازشناسند. وقتى در کردستان افق ناسيوناليسم کرد فدراليسم ميشود و فدراليستها به هر مسئله اى مهر "کرد" را ميکوبند٬ و خود را "حزب کردى" و "فعال حقوق مدنى کرد" و غيره مينامند٬ لابد جناح چپ آنهم بايد "چپ کرد" و "روشنفکر کرد" نام بگيرد. اينها رسوبات ارتجاع پست مدرنيسم است که به هر درجه اى تحميل شود نانش را فدراليستها و ناسيوناليسم کرد ميخورد. 

کمونيسم کارگرى با نقد بنيادهاى ناسيوناليسم و اهداف اجتماعى و ارتجاعى ناسيوليسم پاسخ جناح چپ آن را هم داده است و نقد اين فرمولاسيونها گوشه اى از آنست. اگر در قاموس ناسيوناليسم چپ مبارزه انقلابى ميتواند مبارزه اى براى اهداف ناسيوناليستى باشد٬ براى کمونيسم کارگرى مطلقا چنين نيست. کمونيسم کارگرى در کردستان جنبش اجتماعى طبقه کارگر است که همواره خود را در تقابل با ناسيوناليسم ديده است.

 

يک دنياى بهتر: براى تامين رهبرى چپ و کمونيستى بر يک حرکت توده اى سياست و تاکتيک مشخص هم لازم است. در مورد تاکتيک توده اى بطور کلى نظرتان چيست؟ نقدتان به "اعتصاب عمومی" در کردستان از این زاویه چیست؟ تفاوت تاکتيک "توده اى" با تاکتيک "کارگرى" چيست؟ 

 

على جوادى: اجازه دهید برای روشن شدن بحث به یک تقسیم بندی اشاره کنم. آنچه در کردستان رویداد یک اعتصاب و اعتراض نبود. یک اعتصاب و خانه نشینی بود. به این اعتبار باید از تمایز "اعتصاب – خانه نشینی" و "اعتصاب – اعتراض" صحبت کرد. و این یک مساله جدید در اشکال مبارزاتی در جامعه است. برخی خواهان گسترش این تاکتیک به بخشهای مختلف جامعه هستند و این تاکتیک را "حل معمای" پیشروی اعتراضات توده ای در جامعه میدانند. به مسائل متعددی در این زمینه باید اشاره کرد.

اعتصاب – خانه نشینی یک تاکتیک پاسیو و غیر فعال توده ای است. اقدامی نیست که منجر به تقویت اتحاد کارگران و مردم آزادیخواه در ابعاد اجتماعی شود. کارگر در پس اتخاذ این تاکتیک الزاما قدرتمند تر٬ متحد تر٬ آگاه تر٬ رادیکال تر بیرون نمی آید. شانه به شانه رفقای خود نمی ساید٬ مشتهای گره کرده ای به حرکت در نمی آیند٬ فریادی زده نمیشود٬ آژیتاتورهای عملی و رهبران عملی اعتصاب جایی برای ابراز وجود و هدایت اعتصاب ندارند. مقاومتها و شانتاژهای دولت و کارفرما امکان خنثی شدن توسط قدرت کارگری و توده ای پیدا نمیکند. قدرت کارگر و توده مردم معترض به نمایش در نمی آید. قدرت اعتصاب منجر به متقاعد کردن و چرخش توازن قوای سیاسی به نفع مبارزه رادیکال و پیگیر در جامعه نمیشود. روحیات و باور به قدرت خود در این شکل از اعتصاب تقویت نمیشود. سیاستهای سازشکارانه و راست در جریان مبارزه خنثی و افشاء نمیشوند. کارگری که در پس یک اعتصاب به تنهایی در خانه نشسته است کارگر قدرتمندی نیست. به نیروی طبقاتی خود پی نبرده است. قدرت خود را نشناخته است. براستی چند اعتصاب کارگری را میتوان نشان داد که کارگر اعتصاب کند و در ایام اعتصاب تماما در خانه بنشیند.

در دفاع از اعتصاب و خانه نشینی معمولا بر توازن قوای سیاسی و عکس العمل وحشیانه رژیم اسلامی تاکید میکنند. گویی توازن قوای سیاسی در کردستان تغییر چشمگیری با توازن قوای سیاسی در بخشهای مختلف جامعه دارد. اگر تفاوتی باشد٬ به نفع کمونیسم و آزادیخواهی و برابری طلبی است و نه برعکس. آیا مردم در تهران اشتباه کردند به خیابانها آمدند و فریاد زدند. خواهان سرنگونی رژیم اسلامی شدند؟ آیا اعتراض خیابانی در کردستان با توجه به توازن قوای برتر سیاسی نمیتواند در دستور قرار بگیرد. علت اتخاذ این تاکتیک را نه در تفاوت توازن قوای سیاسی بلکه باید در عوامل دیگری جستجو کرد. برای پی بردن به عمق کمبود این تاکتیک به فردای این اعتصاب نگاه کنید. کدام اعتراضی بر مبنای این اعتصاب عمومی در دستور قرار گرفت؟ چقدر جامعه متحد تر در مقابل اعدام و ماشین سرکوب و اعدام رژیم اسلامی بسیج شد و به تحرک در آمد؟ ما خواهان قدرتمند شدن توده کارگر و مردم زحمتکش در پس هر اعتراضی هستیم. از این رو تاکیدمان در این مبارزه مشخص بر اعتصاب و اعتراض بود.

آذر ماجدى: کمونیسم کارگری، همانند هر جنبش سیاسی و اجتماعی دیگر در جدل های سیاسی – اجتماعی می کوشد که جنبش خود را تقویت و تحکیم کند. لذا در مقاطع مختلف سیاسی در جامعه، در قبال تحولات سیاسی و در تند پیچ ها سیاست و تاکتیک های متنوعی را طرح و اتخاذ می کند که از طریق آن مبارزه طبقاتی را به نفع طبقه کارگر، رشد کمونیسم و رادیکالیسم و عقب زدن جریانات و جنبش های بورژوایی و ارتجاعی به پیش برد. این جایگاه تاکتیک بطور علی العموم برای جنبش کمونیسم کارگری است. روشن است که تاکتیک در خدمت استراتژی عمومی است و استراتژی کمونیسم کارگری، سازماندهی یک انقلاب کارگری برای به زیر کشیدن سرمایه داری و استقرار یک حکومت کارگری و سوسیالیسم است.

هر تاکتیکی باید در این متن ارزیابی و سنجیده شود و در این راستا طرح گردد. من به دو قطبی "تاکتیک توده ای" و "تاکتیک کارگری" قائل نیستم. اگر منظور از این دو ترم اینست که تاکتیک هایی  مخصوص جنبش توده ای و تاکتیک هایی مخصوص جنبش کارگری هستند، بنظرم دیدگاه نادرستی است. این جدا کردن مبارزه کارگر از مبارزه عمومی اجتماعی است. اتفاقا کمونیسم کارگری که این چنین بر شفاف شدن مرز طبقات و مبارزه طبقاتی تاکید دارد و از همین زاویه نیز اعتصاب عمومی در کردستان را مورد نقد قرار داد، در قبال مبارزه اجتماعی و توده ای برای کارگر یک تاکتیک و برای توده مردم تاکتیک دیگر ارائه نمی دهد. این انسجام و پیگیری روش کمونیسم کارگری است.

چنین فرمولبندی می تواند به این شکل برداشت شود که گویی ما در قبال کارگران صرفا به مسائل باصطلاح "کارگری" (چپ سنتا این مسائل را صنفی نامیده است.) می پردازیم و زمانی که در مورد توده ها سخن می گوییم یک سیاست "همه با هم" اتخاذ می کنیم. این عین سیاست چپ سنتی و رادیکال، چپ پوپولیست است. ما حرف و سیاست مان را روشن در مقابل جامعه قرار می دهیم. می کوشیم که آلترناتیو رهایی بخش کارگری، یعنی انقلاب کارگری را در کل جامعه اشاعه دهیم و هژمونی آنرا در میان جنبش های اجتماعی آزادیخواه تامین کنیم. می کوشیم قطب آزادیخواهی و برابری طلبی را پشت آلترناتیو کارگری بسیج کنیم. می کوشیم که مهر کارگر و کمونیسم را بر جامعه و مبارزات توده ای بکوبیم. از این رو ما با دو قطبی سیاست یا تاکتیک توده ای و کارگری مواجه نیستیم.

کمونیسم کارگری چشم به هدف دوخته است. در پیچ و خم های مبارزه، در تند پیچ ها و افت و خیزها با نگاه به هدف راه رسیدن به آنرا پیدا و تعیین می کند. هدف خویش را تقلیل نمیدهد، تعدیل نمی کند. در هر مبارزه ای در تلاش برای زدودن توهمات و روایات بورژوایی و جا انداختن روایت خویش در میان مردم است. همواره در حال بیان حقیقت کمونیستی و افشای ریا و فریب بورژوایی و ارتجاعی است. همواره در حال پس زدن موانعی است که بورژوازی و جنبش های ارتجاعی در مقابل طبقه کارگر و مردم قرار می دهند. تاکتیک هایی که اتخاذ می کند باید به این سیاست خدمت کند.

بنظر من چپ ناسیونالیست در کردستان با ارائه یک تاکتیک "همه با هم" و قاطی و مخدوش کردن صف طبقاتی، کوشید یک تاکتیک باصطلاح توده ای اتخاذ کند. در بهترین حالت، با حرکت از اینکه قرار است کل جامعه را بحرکت در آورد، به مخدوش کردن صفوف طبقات در غلطید. روشن است که در اینجا یک جنبش اجتماعی دیگر بجلوی صحنه آمده است. این جنبش انقلابی و کمونیستی طبقه کارگر نیست. جنبش ناسیونالیسم بورژوایی است، حال گرایش چپ آن.

سياوش دانشور: کمونيسم کارگرى يک جنبش سياسى و اجتماعى است٬ جنبش سياسى و اجتماعى طبقه کارگر. جامعه بطور کلى و جامعه سرمايه دارى بطور مشخص فرض و محيط فعاليت کمونيسم است. کمونيستها صرفا در ميان کارگران فعاليت نميکنند. همينطور اهداف شريف جنبش کمونيستى طبقه کارگر محدود به آزادى فقط طبقه کارگر نيست بلکه آزادى کارگر در گرو آزادى جامعه است. اهداف سياسى و اجتماعى جنبشهائى که ريشه در اقتصاد سياسى يک جامعه سرمايه دارى دارند٬ همواره متعين و روشن اند. همانطور که جنبشهاى متفرقه بورژوائى اعم از ليبراليسم و ناسيوناليسم و دمکراسى و راست افراطى نميخواهند صرفا طبقه خود و يا بخشى از طبقه خود را حول سياستهاى خود بسيج کنند٬ و يا مخاطب سياستهايشان صرفا آنها نيست بلکه آگاهانه با پوشش "ملت" و "منافع ملى" و "دولت ملى" و ترهات و خرافاتى از اين قبيل تلاش دارند افق خود را به افق جامعه تبديل کنند٬ کمونيسم کارگرى بعنوان يک جنبش سياسى نيز مضاف بر بسيج طبقه کارگر حول اين اهداف و آرمانها ميخواهد اکثريت عظيم جامعه را بسيج کند و برنامه اش برنامه اى براى آزادى جامعه است. تفاوت اما در اينست که بورژوازى و طبقات حاکم بنا به ماهيت تبعيض گرانه و استثمارگرانه شان٬ عليرغم هر ادعا و پروپاگاندى٬ تنها ميتوانند منافع بخش بسيار قليل و طفيلى طبقه سرمايه دار را تامين کنند٬ اما کمونيسم و کارگر براى رهائى خود ناچار است هر نوع تبعيض و ستم را ور بياندازد. در نتيجه معادله اساسى ما کمونيسم و جامعه است. کمونيسمى که جنبش طبقه معينى يعنى طبقه کارگر است و ميخواهد جامعه را آزاد کند. 

تاکتيک براى کمونيسم کارگرى رابطه روشنى با استراتژى کمونيستى دارد. البته تاريخا در ميان چپ و جريانات موسوم به "کمونيسم"٬ تاکتيک وسيله اى براى سازش طبقاتى٬ وسيله اى براى آب کردن در اهداف اجتماعى٬ وسيله اى براى توجيه راست روى و چپ روى٬ وسيله اى براى کرنش به بخشى از بورژوازى٬ وسيله اى براى ايجاد ائتلافهاى فراطبقاتى و غيره بوده است. اين نوع تاکتيک که بيشتر به "پلتيک" شبيه است٬ رابطه روشنى با استراتژى کمونيستى ندارد. ظاهرا "به مسائل روز" جواب ميدهد و محصول يک تلقى و سياست تدريجى – پروسه اى – مرحله اى است. کمونيسم کارگرى قائل به چنين ديدگاهى نيست و حرف آخرش را اول ميزند و در ميدان مبارزه سياسى روزمره تلاش ميکند تاکتيکى اتخاذ کند که راه رسيدن و يا نزديک شدن و يا قدرتمند تر شدن هدف استراتژيک کمونيسم را تامين کند.

کمونيسم يک جنبش سياسى است و هر روز نيازمند تعيين سياست و تاکتيک براى پيشروى است. زمانى که ما درگير جنبش و اعتراض طبقه مان هستيم٬ سياست و تاکتيک مان تابعى از امکانات و قدرت عمل و بويژه دامنه تشکل و توان کمونيستى طبقه مان است. مثلا مبارزه برسر افزايش دستمزد مبارزه برسر افزايش دستمزد است و تاکتيک و شعار و سياستى لازم دارد که امر افزايش دستمزد را جوابگو باشد و کارگران را متحد تر از اين مبارزه بيرون بياورد. در اين مبارزه معين حتى اگر همه کارگران طرفدار حکومت کارگرى و جامعه آزاد کمونيستى باشند٬ در مبارزه براى افزايش دستمزد شعار حکومت کارگرى و جامعه کمونيستى نميدهند.

ممکن است براى افزايش دستمزد کارگران کارخانه را به کنترل خود دربياورند٬ دست به اعتصاب بزنند٬ جاده ها را ببندند٬ رئيس کارخانه را زندانى کنند و غيره. همزمان گرايشات ديگرى در ميان کارگران ممکن است تومار نويسى را توصيه کنند٬ به امام و شاه و رئيس جمهور عريضه بنويسند٬ کفن بپوشند٬ چهره قربانى را از خود بدهند٬ از آخوند آخوندتر راجع به اسلام و دين "رافت اسلامى" بگويند٬ و آستان بوسى بورژوازى را بکنند. اينها همه تاکتيک و سنت و روشهاى مبارزه است اما براى گرايشات مختلف در قبال يک هدف مشخص يعنى افزايش دستمزد يا بازگشت به کار کارگران اخراجى. و همه اينها دارند جامعه را مورد خطاب قرار ميدهند. يکى با کشيدن صورت مسئله کارخانه به وسط جامعه آن را به مسئله اجتماعى تبديل ميکند و بخشهاى پيشرو را براى حمايت مورد خطاب قرار ميدهد و يکى همان کار را با خطاب قرار دادن قدرت فائقه و ارتجاع سياسى پيش ميبرد. ظاهرا همه اينها اسمش "تاکتيک کارگرى" است٬ اما در دنياى واقعى يکى تاکتيک کمونيستى طبقه کارگر است و ديگرى تاکتيک بورژوائى و ارتجاعى البته در ميان کارگران.

مثالهاى متعددى به وسعت مسائل جامعه ميتوان زد. مثلا جنبش سرنگونى٬ جنبش عليه اعدام٬ جنبش برابرى زن و مرد٬ جنبش براى آزاديهاى سياسى٬ و غيره که هيچکدام محدود به کارگران نيست. در اين ميان هستند جريانات مهجور و غير اجتماعى که کارى به کار اينها ندارند -  در همين اروپاى غربى هم نمونه هايشان هنوز زيست آزمايشگاهى دارند – و صرفا در باره مبارزات کارگران و آنهم نوع خاصى از مبارزه کارگران واکنش نشان ميدهند و به اصطلاح سياست و تاکتيک تعيين ميکنند. اگر منظور از "تاکتيک کارگرى" انزواى کارگر از جامعه و تبديل کارگر به يک سکت درخود باشد اين ارتجاعى ترين تاکتيک و سياستى است که ميتوان بنام کارگر بيان کرد. اين سر سوزنى ربطى به کارگر و سوخت و ساز مبارزه اجتماعيش ندارد. اما اگر بحث تاکتيک کمونيسم بعنوان جنبش طبقه در جنبشهاى توده اى است٬ آنوقت مسئله سرجايش قرار ميگيرد و بنابراين سوال برسر تعيين سياست و تاکتيکى است که رهبرى و هژمونى سياسى کمونيسم در آن جنبش توده اى معين را تامين ميکند. اينجاست که تمايز سياستها٬ شعارها٬ تاکتيکها٬ ميان جنبشهاى اجتماعى مختلف که هر کدام ميخواهند قالب خود را به مبارزه اجتماعى بزنند روشن ميشود.

تاکتيک توده اى براى کمونيسم يعنى تاکتيک کمونيستها در جنبش توده اى طورى که آن سوال معين که بخاطرش توده وسيعى بپا خواسته اند بگونه اى حل شود و يا پاسخ بگيرد که نهايتا کمونيسم بعنوان يک جنبش و دستکم چپ جامعه در مقابل راست جامعه قدرتمند تر بيرون بيايد. کمونيستهاى کارگرى همواره پيشرو مبارزه براى اصلاحات و بهبود زندگى طبقه کارگر و مردم بوده اند. بسيارى از مطالبات و شعارهائى که ما طرح ميکنيم ممکن است توسط جريانات سياسى بوژوائى هم طرح شود. تفاوت اما اولا در تبیين مسئله و ثانيا در پاسخ مسئله است. آزادى بيان يک نمونه است. هم بورژوازى و هم کمونيسم طرفدار آزادى بيان است. بورژوازى در بهترين حالت حق را به معنى صورى و قانونى برسميت ميشناسند. اين البته بسيار بهتر از بيحقوقى صورى و قانونى است. اما کمونيسم فراتر ميرود و بحث را برسر تحقق مادى حق ميبرد که اينجا تحقق آن بنوعى با مالکيت و منافع طبقه حاکم برخورد ميکند. يا مسئله برابرى. تاريخا مقوله برابرى مورد مجادله بوده است. بورژوازى طى شرايطى برابرى را صرف در بيان حقوقى آنهم براى تامين برابرى بورژواها در تجارت و استثمار و مالکيت و نفى قيود فئودالى پذيرفت. اما کمونيسم برابرى را تا سطح الغاى طبقات و تامين يک برابرى انسانى گسترش ميدهد و راه تحقق آن را نشان ميدهد.

همه اينها مربوط به "توده مردم"٬ مربوط به انسانها٬ مربوط به جامعه است. کمونيسم نيز امرى مربوط به نجات جامعه است و سياست و تاکتيک نيز بحثى در چهارچوب مبارزه طبقات و جنبشهاى طبقاتى در قلمرو جامعه است. ناسيوناليسم چپ از مجراى تاکتيک و تقسيم بندى "توده اى" و "کارگرى" آن٬ که البته در موارد خاصى مصداق خود را دارد٬ با شيفت کردن از کارگرى به توده اى به سازش طبقاتى شيفت ميکند و مرز منافع طبقات را به بهانه جنبش توده اى در هم مينوردد. کمونيسم نه نيازى به اين دارد که براى حفظ اصوليت نظرى و فکرى در انزوا قرار گيرد و نه براى اجتماعى شدن اصوليت کمونيستى خود را زير سوال ببرد. تمام مسئله همينجاست. راديکاليسم بايد توده اى شود و اين يعنى راديکاليسم اجتماعى٬ يعنى تمايز کمونيسم کارگرى با ناسيوناليسم چپ و پوپوليسم. *